جدول جو
جدول جو

معنی ده پر - جستجوی لغت در جدول جو

ده پر
(دَهْ پَ)
دهبرج. ده پره. (یادداشت مؤلف). رجوع به ده پره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنده پرور
تصویر بنده پرور
بنده نواز، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته پر
تصویر ته پر
تفنگ ته پر، تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرده پرست
تصویر مرده پرست
کسی که مرده را بپرستد، کنایه از کسی که به گذشتگان و افتخارات آنان توجه افراطی و بیجا نشان می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بَ)
در اصطلاح هندسه دارای ده ضلع. کثیرالاضلاع ده ضلعی. ذوعشره اضلاع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَتْءْ)
بنده پروردن:
با خداوندگاری اوفتادیم
کش سر بنده پروریدن نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَهْ پَرْرَ / رِ)
دارای ده پر. دهبرج. فیروزآبادی در کلمه دهبرج می نویسد معرب ده پر است یعنی صاحب ده پر، ولی نمی نویسد چه معنی دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
دل آکنده از غم و اندوه یا خشم و غضب. بسیار غمگین واندوهگین یا خشمگین و غضبناک. رجوع به دل پری شود.
- دل پر بودن، لبریز از شکایت بودن. (آنندراج) :
چون آستین همیشه جبینم ز چین پر است
یعنی دلم ز دست تو ای نازنین پر است.
غنی (از آنندراج).
خالی نساخت گریه دلم را ز سیل خون
از من چرا همیشه دل آسمان پر است.
میر محمدهاشم شهید (از آنندراج).
- دل پر داشتن از دست کسی، در اصطلاح عامیانه، به معنی دق دل داشتن و کینۀ دیرینه نسبت به کسی ورزیدن و از او شکایت و دلخوری داشتن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناراضی و رنجیده بودن. (فرهنگ عوام). سخت غمگین یا سخت کینه ور بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کینۀ ناگفته داشتن: دلش پر است، غمی بسیار و ناگفته دارد
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ پَ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. واقع در 23هزارگزی خاور فردوس و سرراه مالرو عمومی مصعبی به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ پَرْ وَ)
عمل بنده پرور. (فرهنگ فارسی معین) :
تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از باختر به دهستان ویمله. از شمال به بخش سلسله. از جنوب به دهستان کرگاه بخش ویسان. آب آن از رود خانه خرم آباد و قنوات و چشمه سارهای متعدد. از 30 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 7800 نفر و ساکنین از طوایف حسنوند، بیرالوند، کمالوند و سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهقان. (ناظم الاطباء). به معنی باشندۀ ده است. (از آنندراج). و رجوع به دهقان شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ)
پارچۀ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچۀ ده مر سفت بافته است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در 26هزارگزی خاور شهرک. آب آن از رود خانه گندآب تأمین می شود. سکنۀ آن 200 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ پُ)
تفنگ و توپی که ته آن را باز کرده باروت و گلوله در وی گذارند. (ناظم الاطباء). مقابل سرپر. تفنگ که در آن فشنگ بکار برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تفنگ شود
لغت نامه دهخدا
آنکه مرده را پرستد، آنکه بمرده علاقه مفرط دارد: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده پرستی
تصویر مرده پرستی
پرستیدن مرده، علاقه مفرط بمرده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده پران
تصویر گنده پران
کسی که نفهمیده سخنانی بزرگتر از حد خود زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده پرانی
تصویر گنده پرانی
سخنان بزرگتر از حد خود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
بسیار غمگین اندوهگین، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پر
تصویر سه پر
آن چه که دارای سه شعبه باشد سه شاخه: تیر سه پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پرده
تصویر پرده پرده
لای بر لای توی بر توی تو بر تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
شرابخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
عمل باده پرست شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنده پرور
تصویر بنده پرور
کسی که رعایت زیر دستان خود را می نماید، بنده نواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنده پروری
تصویر بنده پروری
عمل بنده پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
((دِ پُ))
بسیار غمگین، اندوهگین، خشمگین، غضبناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
((~. پَ رَ))
شراب خواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
((~. پَ رَ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده پرست
تصویر ساده پرست
((~. پَ رَ))
غلامباره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنده پران
تصویر گنده پران
((~. پَ))
کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود می زند
فرهنگ فارسی معین
دوطرف، دوسر، در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
رنجیده
فرهنگ گویش مازندرانی
به دوران پوست اندازی دوم و به خواب رفتن کرم ابریشم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی